جدول جو
جدول جو

معنی قطره برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

قطره برداشتن
(کَ دَ)
قطره زدن. (آنندراج). تند رفتن:
ندارد آن درازی ره که سالک قطره بردارد
فضای هر دو عالم کرد راه نیم گام اینجا.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
رجوع به قطره زدن شود
لغت نامه دهخدا
قطره برداشتن
قطره زدن: ندارد آن درازی ره که سالک قطره بردارد - فضای هر دو عالم گرد راه نیم گام اینجا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ دَ)
استفاده کردن از سود چیزی.
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ خوَرْ / خُرْ دَ)
ثبت کردن و نوشتن نمره ای که نمودار و شاخص چیزی است، مثلاًدر راهنمائی و رانندگی، شمارۀ اتومبیلی را که راننده اش مرتکب خلافی شده است برای اخذ جریمه ثبت کردن
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ نُ / نِ / نَدَ)
غریو کردن. فریاد و فغان کردن:
به شهر اندرون نعره برداشتند
وز آن پس همه شهر بگذاشتند.
فردوسی.
سپه یکسره نعره برداشتند
سنان ها به ابر اندر افراشتند.
فردوسی.
سوی پهلوان روی برگاشتند
وز آن دیدگه نعره برداشتند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ گِ رِتَ)
بمعنی طرف بستن:
با اهل سخن نشین و طرفی بردار
از کیسۀ عمر نقد صرفی بردار
در معرکۀ هنر به نیروی سخن
با تیغزبانی سر حرفی بردار.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ زَ دَ)
نقل برداشتن، مثلاً خانه ای را دیده، مثل آن خانه ای سازند، گویند از خانه فلان کس طرح برداشته ایم:
ما صنم خانه عشقیم خلیلی باشد
که ز بت خانه ما طرح حرم بردارد.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ کَ / کِ دَ)
راه برداشتن. طی طریق کردن. راهی شدن. عازم شدن:
به چونین بیابان و ریگ روان
سپه برد و برداشت ره پهلوان.
اسدی.
رجوع به راه برداشتن شود
لغت نامه دهخدا
استفاده کردن از سود چیزی، برداشتن حاصل زراعت، سهم گرفتن، عمل بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن
فرهنگ لغت هوشیار
یاد داشت کردن، پاسبان یا افسر راهنمایی نمره ماشینی را که راننده آن از مقررات تخلف کرده، شماره برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف برداشتن
تصویر طرف برداشتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه برداشتن پیرنگ برداشتن هنداخ برداشتن نشانه برداشتن (از خانه و مانند آن) الگو برداشتن گرده برداشتن (از روی کسی یا چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصه برداشتن
تصویر قصه برداشتن
((~. بَ تَ))
عرض حال دادن، دادخواهی نمودن
فرهنگ فارسی معین